محل تبلیغات شما

گفت:

توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم».

 تعجب کردیم. بعد گفت:

یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»

والفجر یک بود که مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش.

وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش خون می آمد.

می گفت:

آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت.

خاطره ای از سردار شهید حاج عبدالحسین برونسی

آن یک نصف لیوان آب...

جواب اسیر نوجوان ایرانی به سرهنگ بعثی...

وقتی عشق عقل را به چالش کشید...

یک ,تیر ,گلوش ,ای ,شهادت ,آمد ,از گلوش ,داشت از ,عقب، داشت ,بردنش عقب، ,گلوش خون

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها